مقالات, ویژه ها

اعداد دروغ نمی گویند!

مقاله اعداد دروغ نمی گویند

قسمت اول

پس از ده سال فعالیت در یازده شرکت بازاریابی شبکه ای، در ازای آن همه زمان و انرژی و پولی که صرف کرده بودم حاصل کاری نداشتم مگر کارتن هایی پر از جزوه های آموزشی و کلی مکمل های سلامتی قدیمی و عموماً تاریخ گذشته. من برای همیشه نتورک را کنار گذاشته بودم.

و یکدفعه سر و کله ی «راس» پیدا شد. راس، یک میلیونر جوان در بازاریابی شبکه ای بود. متأهل بود و یک فرزند داشت و در یک ویلای چند میلیون دلاری در ایالت آریزونا زندگی می کرد. ماشین اسپورت سوار می شد و علیرغم سن کمش، پول کلانی در نتورک درآورده بود. ما قبلا هیچوقت با هم کار نکرده بودیم اما من شیفته ی موفقیت چشمگیر او شدم. ما از طریق یک دوست مشترک، همدیگر را در یک کافی شاپ ملاقات کردیم و او مرا به خانه اش دعوت کرد تا هم دفتر کار خانگی اش را از نزدیک ببینم و هم مرا با چند تا از رازهای کاری اش آشنا کند. وقتی وارد محوطه شدم به من گفته شد که برای اینکه گم نشوم به دنبال یک آبشار خیلی بلند بگردم که توسط درختان نخل تنومندی احاطه شده است و از آنجا وارد ورودی میدان-مانند ویلا بشوم. خانه ای مثل آن را به عمرم ندیده بودم. ورودی بسیار بلند با ۴ ستون سفید بزرگ احاطه شده بود. دوستم «دِیل» هم همراهم آمده بود. زنگ را زدیم. در خیلی بزرگ بود و سنگین به نظر می رسید. به آهستگی باز شد. راس به استقبال ما آمد. پیراهن هاوایی و شرت برمودا به تن داشت. ویلایش باید حدود ۱۰۰۰ متر مربع می شد. نیم ساعت بعدی، زندگی مرا برای همیشه تغییر داد.

ما را به دفتر کار خانگی اش برد. کلی عکس خانوادگی در آنجا بود که او را به همراه همسر و فرزندش در سواحل بسیاری از نقاط مختلف دنیا نشان می داد. قفسه های بلندی داشت که پر از صدها کتاب در مورد رشد فردی بود. یاد می آید که یک روز بسیار گرم تابستانی بود و یه همین دلیل راس به ما یک لیوان آب خنک پیشنهاد داد.

ما با صحبت در مورد خانواده ی راس شروع کردیم اما خیلی زود رفتیم سراغ کسب و کار. داستانم را برای راس تعریف کردم. واقعا می خواستم بدانم که راس چطوری در ۵ سال این کار را انجام داده در حالیکه دیگران در کل زندگی شان نمی توانند از پسش بربیایند. او اینگونه شروع کرد: «در هر کسب وکار عضوگیری، شما باید این آمادگی را داشته باشید که حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر را عضو کنید. مهم نیست که در کار املاک هستید، یا برنامه ریزی مالی، یا بیمه، یا بازاریابی شبکه ای. برای شروع باید ۲۰ تا ۳۰ نفر را عضو کنید.» سپس اضافه کرد «یک سوم از اعضای شما اصلا هیچ کاری انجام نمی دهند. یک سوم شان هم کمی کار می کنند. و یک سوم شان هم درآمد خوبی نصیب شان می شود. و معمولا، یکی از آنها یک گروه چند هزار نفره می سازد.»

در هر کسب وکار عضوگیری، باید حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر را عضو کنید.

مهم نیست که در کار املاک هستید یا بیمه یا بازاریابی شبکه ای.

برای شروع باید ۲۰ الی ۳۰ نفر را عضو کنید.

او به من گفت که خیلی ها را دیده است که سرسختانه تلاش می کنند تا این اعداد را تغییر دهند. همچنین خیلی از تازه کارها را دیده که با برگزاری مداوم جلسات آموزشی و کارگاه های عملی، سعی دارند که توزیع کنندگان ضعیف شان را تحریک کنند و راه بیاندازند. او گفت «در نهایت، بعضی ها می توانند انجامش دهند و بعضی ها نمی توانند. تمام انرژی و زمانی که صرف اعضای ضعیف گروهتان می کنید تا رشد کنند، اتلاف عمر است. بهتر است بجای این کار، زمان و انرژی تان را صرف کمک به توزیع کنندگانی بکنید که از ابتدا، برانگیخته و آماده به کار هستند و همچنین صرف عضوگیری اعضای جدید بکنید.»

برای اثبات ادعایش از من خواست که صاحب یک بنگاه معاملات املاک موفق را پیدا کنم و از وی بپرسم که حدودا باید چند مشاور استخدام کند تا بالاخره به یک مشاور آس برسد. او گفت «تقریبا در همه ی موارد، این عدد چیزی بین ۲۰ تا ۳۰ نفر است.» سپس از من خواست که یک بار دیگر به یک شرکت مناسب ملحق شوم و این بار بروم و ۲۰ تا ۳۰ نفر ورودی بگیرم. و اضافه کرد که اگر این کار را انجام دهم دیگر مجبور نیستم تا آخر عمر کار کنم! باور کردنش برایم کمی سخت بود، اما به او اعتماد کردم و گفتم هر طور شده می خواهم امتحانش کنم. واقعیتش من نمی دانستم که حرفهایش واقعا درست است یا نه. اما حداقل این را می دانستم که در آن زمان به او ایمان داشتم چون سبک زندگی ای را داشت که من دنبالش بودم.

در کل عمرم حتی یک نفر را هم برای موضوعی عضو نکرده بودم. اما می دانستم که اگر بطور مداوم هر هفته با ۳ الی ۴ نفر ملاقات کنم قطعا می توانم ماهیانه یک نفر ورودی بگیرم. پس فهمیدم که یک برنامه دو ساله (۲۴ ماهه) با ماهاینه یک ورودی باعث می شود بتوانم به عددی بین ۲۰ تا ۳۰ نفر ورودی برسم.

بنابراین و با این برنامه ی جدید به دوازدهمین شرکت بازاریابی شبکه ای ملحق شدم. آن موقع هنوز یک شغل مدیریتی در یک شرکت هواپیمایی داشتم و ۶ نفر هم زیردستم کار می کردند. بنابراین زمان خیلی کمی داشتم برای اینکه یک کسب و کار را کنار کار اصلی ام داشته باشم. بجز زمان ناهاری ام.

شرکت بازاریابی شبکه ای جدیدم به کمک توزیع کنندگان مستقل، به مشتریانش خدمات مخابراتی ارائه می کرد مثل تماس راه دور، پیجر و اتصال اینترنت. من هم یک توزیع کننده مستقل شدم. برای اینکه درآمد خوبی داشته باشم باید حداقل ۲۰ مشتری مخابرات راه دور پیدا می کردم و افردای را هم وارد می کردم که آنها هم همین کار را انجام دهند. و اگر سازمان توزیع من رشد می کرد قاعدتا به دلیل آموزشهایی که به آنها می دادم و همینطور خدماتی که آنها و مشتریان شان مصرف می کردند، پورسانت دریافت می کردم. در بازاریابی شبکه ای، به اندازه حجم فروشی که خودتان و تیم تان ایجاد می کنید به شما پورسانت تعلق می گیرد.

برنامه ام را عملیاتی کردم. هر هفته ۳ وقت ناهاری ام را صرف این می کردم که کسب و کار م را به مشتریان و ورودی های احتمالی معرفی کنم. از طرفی یک معرفی کار خیلی ساده، بیست دقیقه ای و کلاً در یک صفحه یاد گرفتم، و هر هفته در یکی از کافی شاپ های نزدیک محل کارم، ۳ قرار ملاقات تنظیم می کردم. هدفم کلا این بود که برای ۲۴ ماه آینده، کسب و کارم را به ۳ نفر در هفته (۱۲ نفر در ماه) نشان بدهم و هر ماه یک نفر ورودی بگیرم. این کار، من را به عدد ۲۰ الی ۳۰ نفر ورودی می رساند و البته بر طبق ادعای راس، از آن به بعد مجبور نبودم دیگر کار کنم!

هدفم کلا این بود که برای ۲۴ ماه آینده، کسب و کارم را به ۳ نفر

در هفته (۱۲ نفر در ماه) نشان بدهم و هر ماه یک نفر ورودی بگیرم.

یادم می آید که آن موقع مقاله ای را در مجله تایم خواندم درباره ی مرد دیوانه ای به نام «مارشال اَپِلوایت». مارشال و دوست دخترش، یک گروه مذهبی به نام «دروازه ی بهشت» راه اندخته بودند. اعلام کرده بودند که پایان عمر گروهشان مطابق است با ظهور شهابسنگ «هالی» در سال ۱۹۹۷. آقای اپلوایت، ۳۸ نفر از پیروانش را متقاعد کرد که خودکشی کنند تا روح شان بتواند سوار فضاپیمایی شود که حامل حضرت مسیح است و در پشت شهابسنگ پنهان شده است!! خداوکیلی شما اگر جای من بودید فکر نمی کردید که وقتی یک دیوانه توانسته ۳۸ نفر را عضو گروهش بکند تا خودکشی کنند و با عیسی مسیح سوار شهابسنگ شوند، پس شما هم شاید بتوانید ۲۰ الی ۳۰ نفر پیدا کنید که حاضر باشند با شرکت شما بازاریابی شبکه ای را انجام دهند؟

وقتی یک دیوانه بتواند ۳۸ نفر را متقاعد کند تا خودکشی کنند و با

عیسی مسیح سوار شهابسنگ شوند، پس شما هم می توانید ۲۰

الی ۳۰ نفر پیدا کنید که حاضر شوند بازاریابی شبکه ای را انجام دهند!

این مقاله، یکی از فصل های کتاب فوق العادۀ «پول ساحلی» نوشتۀ جُردن آدلِر است. برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب آموزنده می توانید به این لینک مراجعه کنید: کتاب پول ساحلی.

ادامه دارد…

یک نظر در “اعداد دروغ نمی گویند!

دیدگاهتان را بنویسید