جدید
جعبه ابزار نتورک (سری آغاز به کار در نتورک – ۵)
۹۵٬۰۰۰ تومان
کتاب جعبه ابزار نتورک، آموزش فشردۀ ضروریترین مهارتهای نتورک است؛ یعنی مهارتهای لازم برای «بله» گرفتن از مشتری:
1- مهارت راپور: برای جلب اعتماد مشتری.
2- مهارت آغازگرِ پیشنهاد: برای مطرح کردن پیشنهاد.
3- مهارت قطعی کردن: برای ترغیب مشتری به تصمیمگیری.
4- مهارت پرزنت: برای ارائۀ مناسبترین اطلاعات به مشتری.
نویسنده |
تام شرایتر (بیگ اَل) , کیت شرایتر |
---|---|
مترجم |
پیام آوران موج نو |
ویرامترجم |
مهدی کریمی اصل |
طراح جلد |
زهرا جعفری , علی زمانی |
ناشر |
آرمان پژوهش |
تعداد صفحه |
168 |
قطع کتاب |
جیبی بزرگ |
دسته: سری آموزه های دایرکتور, کتاب
برچسب: سری آموزه های دایرکتور
ما نتورکرها در کسبوکار تصمیمگیری هستیم. شرکتمان برای این به ما پول میدهد که کاری کنیم افراد به محصولات یا فرصت کاری شرکت، «بله» بگویند. بیگ ال معتقد است که برای «بله» گرفتن از مشتری، باید حداقل ۴ مهارت مهم را بیاموزیم. این مهارتها ضروریترین مهارتهای بازاریابی شبکهای هستند. بیگ ال کتاب جعبه ابزار نتورک را برای آموزش فشردۀ همین مهارتها نوشته است:
۱- چه کنم که مشتری به من اعتماد کند و حرفهایم را واقعاً بشنود؟ مهارتِ «راپور».
۲- چطور پیشنهادم را در خلال یک گفتوگوی روزمره، مؤدبانه مطرح کنم تا شبیه فروشندهها به نظر نرسم؟ مهارتِ «آغازگرِ پیشنهاد».
۳- چطور از «نه شنیدن» نترسم و از مشتری بخواهم که محصولم را بخرد یا به کسبوکارم ملحق شود؟ مهارتِ «قطعی کردن».
۴- وقتی مشتری پیشنهاد مرا میخواهد، چطور و چقدر باید دربارۀ محصولات و کارم به او اطلاعات بدهم؟ مهارتِ «پرزنت».
اگر هنوز برای سؤالهای بالا جوابی ندارید بهتر است به مشتریها نزدیک نشوید، چون حتماً شکست میخورید! اما نگران نباشید، با مطالعۀ این کتابِ مختصر میتوانید بهسرعت خودتان را برای مواجهه با مشتریان آماده کنید.
درباره «پیامآوران موج نو» و «دایرکتور»
کتابی که در دست دارید...
پیشگفتار
فصل 1- تصمیمات
بخش اول- مشترییابی
فصل 2- اول با چه کسی حرف بزنم؟
فصل 3- چطور موقع صحبت با مشتریان احتمالی مضطرب نشویم؟
بخش دوم- 4 گام ارتباطی برای «بله» گرفتن از مشتری
فصل 4 - گام اول: قبل از هر چیز، راپور برقرار کنید.
فصل 5 - گام دوم: آغازگر پیشنهاد
فصل 6 - گام سوم: قطعی کردن
فصل 7 - ببینید انجام این کار میتواند چقدر آسان باشد.
فصل 8 - گام چهارم: پرزنت
بخش سوم- انواع پرزنت
فصل 9 - میکروپرزنت (ارائۀ تصویر کلّی)
فصل 10 - پرزنت یک دقیقهای
فصل 11 - قصۀ دو دقیقهای
فصل 12 - پرزنتهای گروهی
فصل 13 - از کجا و چطور مشتری پیدا کنیم؟
فصل 14 - و در نهایت
بیگ ال این کتاب را برای نتورکرهای تازهکاری نوشته است که هیچ کدام از مهارتهای لازم برای شروع به کار را ندارند. بنابراین سعی کرده است همة مهارتهای ضروری را یکجا بیاورد که شامل موارد زیر است:
- مهارت مشترییابی (آشناها/ غریبهها/ ریفرال گرفتن)
- چهار گام اساسی ارتباط برای «بله» گرفتن از مشتری:
1- مهارت برقراری راپور
2- مهارت بهکارگیری آغازگرهای پیشنهاد (ice beaker)
3- مهارت قطعی کردن (closing)
4- مهارت پرزنت (میکروپرزنت/ پرزنت 1 دقیقهای/ قصة 2 دقیقهای/ پرزنت گروهی)
تمام مثالهای کتاب در مورد محصولات سلامتی است اما به کار همة نتورکرها میآید.
فصل 1- تصمیمات
ما نتورکرها در کسبوکار تصمیمگیری هستیم. در واقع شرکتمان برای این به ما پول میدهد که کاری کنیم که افراد، به محصولات یا فرصت کاری شرکت، «بله» بگویند.
برای بله گرفتن از مشتری، از فرمول 4 مرحلهای زیر استفاده میکنیم:
گام 1: برقراری راپور
گام 2: استفاده از آغازگر پیشنهاد
گام 3: قطعی کردن
گام 4: پرزنت (اگر جواب مشتری به گام سوم، «بله» باشد آنگاه در این مرحله، او را پرزنت میکنیم.)
در واقع 4 گام فوق، جوابی به 4 سؤال زیر هستند:
- چه کنم که مشتری به من اعتماد کند و حرفهایم را واقعاً بشنود؟ مهارت «راپور».
- چطور پیشنهادم را در خلال یک گفتوگوی روزمره، مؤدبانه مطرح کنم تا شبیه فروشندهها به نظر نرسم؟ مهارت «آغازگر پیشنهاد».
- چطور از «نه شنیدن» نترسم و از مشتری بخواهم که محصولم را بخرد یا به کسبوکارم ملحق شود؟ مهارت «قطعی کردن».
- وقتی مشتری، پیشنهاد مرا میخواهد، چطور و چقدر باید دربارة محصولات و کارم به او اطلاعات بدهم؟ مهارت «پرزنت».
فصل 2- اول با چه کسی حرف بزنم؟
این فصل به مشترییابی و دعوت کردن میپردازد؛ یعنی هم به سؤال «با چه کسی حرف بزنم؟» و هم به سؤال «چه حرفی بزنم؟» پاسخ میدهد.
3 نوع مشتری احتمالی برای «دعوت کردن» داریم:
1- فامیل و رفقای نزدیک: این افراد کاملاً ما را می شناسند و هر تغییری را در ما بو میکشند. پس بهتر است واقعاً قصد و نیتمان درست باشد. قصد و نیتمان را اینطوری تنظیم میکنیم: «من میخوام کمکشون کنم. چطور؟ میخوام یه «گزینه» بهشون پیشنهاد بدم. خودشون مختارند که این گزینه به کارشون میاد یا نه...همین!»
پس حواسمان باشد... ما فقط داریم یک گزینه پیشنهاد میدهیم، نه اینکه بخواهیم متقاعدشان کنیم یا به آنها فشار بیاوریم.
برای پیشنهاد دادن به این گروه، میتوانیم از فرمولِ «راحت/ناراحت» یا شکلهای نزدیک به آن استفاده کنیم مثلاً:
«مِری، در مورد اینکه بخوای به کسبوکارم یه نگاهی بندازی یا نه، تصمیمت هر چی باشه، من راحتم (ناراحت نمیشم). ولی ناراحت میشدم اگه ازت نمیخواستم که این موضوع رو بررسی کنی و تو بعداً تصور میکردی که من بهت اهمیتی نمیدم.»
2- آشناهایی که خیلی با هم راحت نیستیم: برای برقراری ارتباط با این گروه، کمی بیشتر باید کار کنیم چون لزوماً در راپور با ما نیستند(مثل گروه اول). برای علاقهمند کردنشان در مورد ملاقات با ما (یعنی همان دعوت کردن) میتوانیم از این 2 روش استفاده کنیم:
روش 1: میتوانیم یکی از منفعتهای محصولمان را با آنها در میان بگذاریم.
مثلاً بگوییم «دوست داری بهجای اینهمه خمیازه کشیدن، کل بعدازظهر انرژی داشته باشی؟»
روش 2: میتوانیم به آنها بگوییم که برای یکی از مشکلاتشان راه حل داریم.
مثلاً «آیا (فلان مشکل) رو داری؟ ایرادی نداره اگه بتونیم حلش کنیم؟»
3- غریبهها: دعوت کردن از این افراد سختتر است، چون اصلاً ما را نمیشناسند و به ما اعتماد ندارند.
(اگر قصد دارید با مهارت «دعوت کردن»، بیشتر آشنا شوید، بهتر است به کتاب دیگر بیگ ال با عنوان «راهنمای دعوت در بازاریابی شبکهای» مراجعه کنید.)
فصل 3- چطور موقع صحبت با مشتریان مضطرب نشویم؟
برای اینکه هنگام صحبت با پراسپکتها، مضطرب نشویم:
1- باید روی قصد و نیتمان کار کنیم. بهتر است قصدمان را این قرار دهیم که «ما داریم یک گزینه به آنها پیشنهاد میدهیم. خودشان مختارند که الان به کارشان میآید یا خیر.»
2- اینکه بدانیم پراسپکتها، از قبل، پیشنهاد ما را خریدهاند! یعنی نیازی نیست که چیزی به کسی بفروشیم. مگر پیشنهاد ما چیست؟ عمر بیشتر/ سرزندگی بیشتر/ درآمد بیشتر/ زمان بیشتر/ آزادی بیشتر و...
بیگ ال با طرح این موضوع، بهطور ضمنی از ما میخواهد که فقط بهدنبال پراسپکتهای واجد شرایط باشیم و نه هر پراسپکتی. پراسپکت واجد شرایط کیست؟ کسی که همان مشکلی را دارد که ما میتوانیم برطرفش کنیم.
فصل 4- گام اول: قبل از هرچیز، راپور برقرار کنید.
گام اول در برقراری ارتباط، ایجاد راپور است. وقتی با فردی در راپور هستیم، او به ما اعتماد میکند و در نتیجه حرفهایمان را باور میکند.
مهم این است که برقراری راپور و در نتیجه جلب اعتماد، در زمان خیلی کمی، قابل انجام است. یعنی نیازی به برقراری رابطة عمیق و زمانبر نیست.
در واقع هدف ما انتقال پیاممان به ذهن مخاطب است. برای این کار کافیست به اندازة کافی اعتماد ایجاد کنیم. و این از طریق برقراری راپور امکانپذیر است.
یک راه مؤثر برای برقراری راپور، این است که مخاطب حس کند که ما شبیه او هستیم و شبیه او فکر میکنیم. یک راه مؤثر برای این کار این است که در ابتدای گفتوگو، واقعیتهایی را بگوییم که او کاملاً آنها را باور داشته باشد. طبیعی است که هرچه واقعیتهای بیشتری بگوییم، مشتری بیشتر حس میکند که شبیه هم هستیم.
مثلاً گفتنِ «یک واقعیت»: «همهمون میخوایم بیشتر عمر کنیم.»
یا بهتر از آن، گفتنِ «دو واقعیت»: «این روزا بهسختی حقوقها رو افزایش میدن، اما قیمتها روزبهروز داره بالاتر میره.»
برای تأثیر بیشتر، میتوانیم از عبارات جادویی زیر، در ابتدای واقعیتهایی که میگوییم استفاده کنیم:
- اکثر افراد: «اکثر افراد میخوان اوضاع زندگیشون بهتر بشه.»
- همه میدونن که...: «همه میدونن که حقوقمون کفاف نمیده.»
- همه میگن که...: «همه میگن امسال افزایشحقوق، سختتر شده.»
2 ابزار دیگر برای برقراری راپور:
- لبخند زدن
- تعریف کردن. که البته بهتر است خیلی توی چشم نباشد و اینکه بعد از آن یک سؤال مطرح کنیم تا مخاطب مجبور نباشد بابت تعریف کردنِ ما تشکر کند. مثلاً اینطوری: «این خیلی عالیه که تغذیة سالم رو میپسندی. چی باعث شد توی دورهزمونهای که همه غذای ناسالم میخورن، تو تغذیة سالم رو انتخاب کردی؟»
فصل 5- گام دوم: آغازگرهای پیشنهاد (Ice Breakers)
ice breaker در واقع جملهای کوتاه است که وظیفهاش، تست کردن علاقهمندی مخاطب به پیشنهاد ما و گرفتنِ اولین «بله» از وی میباشد. اگر مخاطب پس از شنیدن ice breaker، اطلاعات بیشتری درخواست کند، در واقع به پیشنهاد ما پاسخ مثبت داده است؛ یعنی یک «بلة» ضمنی امّا کارآمد. چرا کارآمد؟ از این نظر که ما میدانیم که داریم برای یک نفر علاقهمند وقت میگذاریم، نه اینکه وقت و انرژی خودمان و طرف مقابل را تلف کنیم و در انتها، حاصلی جز یک سری بهانه و ایراد توخالی برایمان نداشته باشد.
به دلایل فوق، به نظرم ترجمة واژة ice breaker به «یخشکن» مناسب نیست. چون «یخشکن» در بهترین حالت، تداعی کنندة «روشی برای آغازِ هر گفتوگویی است». اما همان طور که از توضیحات نویسنده هم می شود فهمید، وقتی شما در حال گفتوگو با کسی هستید و در جایی از گفتوگو، بهدنبال مطرح کردنِ پیشنهادتان هستید، بهتر است از ice breaker استفاده کنید؛ یعنی لزوماً ربطی به اول گفتوگو ندارد. پس به معنای «آغازگرِ پیشنهاد» است و نه «آغازگرِ گفتوگو».
روش بیگ ال این است که پس از گفتن آغازگر، مکث میکند تا این فرصت را به مخاطب بدهد که خودش انتخاب کند که اطلاعات بیشتری بخواهد یا به آن توجهی نکند. و این فرصت، برای این مهم است که فشار را از روی مخاطب برمیدارد.
او بعد از برقراری راپور، از این فرمول استفاده میکند:
«تازگیا فهمیدم که...» + یکی از منفعتهای محصول + بیان کردنِ یک موضوع دیگر
- «تازگیا فهمیدم که...»: برای تحریک حس کنجکاوی مخاطب و جلب کردن توجهش
- یکی از منفعتهای محصول: بهتر این است که با توجه به مخاطب، منفعتی را عنوان کنیم که متناسب با او باشد.
- بیان کردن یک موضوع دیگر: برای این است که تا حد امکان، فشار را از روی مخاطب برداریم. یعنی خودمان داریم راه فرار را به او نشان میدهیم. انگار داریم با دست پس میزنیم و با پا پیش میکشیم!
چند مثال:
«تازگیا فهمیدم که چطور میتونیم پول بیشتری دربیاریم. اگه دوست داری بدونی، خوشحال میشم بهت بگم. فعلاً بیا از پسرعموت دعوت کنیم امشب با ما بیاد مهمونی.»
«تازگیا فهمیدم که چطور میتونیم بهجای پیر شدن، جَوونتر بشیم. اگه دوست داری بدونی، خوشحال میشم بهت بگم. فعلاً بیا بریم خرید.»
یک فرمول دیگر:
... بیانِ یکی از منفعتهای محصول + «دوست داری بیشتر بدونی؟» (یا «میخوای بدونی اونا چطور این کار رو انجام میدن؟»)
با بیان این پرسش، در واقع داریم برای ادامة صحبتمان از مخاطب اجازه میگیریم. و میدانیم که باادب بودن همیشه جواب میدهد.
مثال1:
توزیعکننده: «من به خانوادهها کمک میکنم تا یه درآمد اضافه داشته باشن. دوست داری بیشتر بدونی؟»
مشتری: «بله حتماً. برام بیشتر توضیح بده.»
مثال2:
توزیعکننده: «همسایهم هر ماه شش کیلو وزن کم میکنه، تازه پیتزا هم میتونه بخوره. دوست داری بدونی چطور این کار رو انجام میده؟»
مشتری: «آره برام بیشتر بگو.»
در نهایت، باز هم تأکید میکند که قرار نیست هرجور شده آنها را متقاعد کنیم. ما فقط و فقط قرار است پیام جالب توجهی را به آنها برسانیم. بقیهاش با خودشان است. و یادگیری این مهارتها همگی فقط برای این است که بتوانیم پیاممان را بهدرستی برسانیم!
فصل 6- گام سوم: قطعی کردن فروش (Closing)
یکی از مهمترین آموزههای بیگ ال این است: «مشتری قبل از دریافت اطلاعات، تصمیمش را میگیرد، نه بعد از دریافت اطلاعات!» و اینکه وقتی کسی اطلاعات بیشتری در مورد پیشنهاد ما میخواهد، یعنی جوابش به پیشنهاد ما «بله» بوده است و این یعنی closing. از نظر بیگ ال، در هر مرحلهای از ارتباط که از مشتری بخواهیم نسبت به پیشنهاد ما واکنش نشان دهد، در واقع داریم closing یا قطعی کردن را انجام میدهیم. به عبارت دیگر قطعی کردن، صرفاً در پایان فرایند فروش اتفاق نمیافتد.
بیگ ال حتی معتقد است خودِ ice breaker هم یک closer است. یعنی پراسپکت در پایانِ عبارتِ آغازگر، بهسرعت تصمیم میگیرد که این منفعتها را میخواهد یا خیر. closing از نظر بیگ ال، در همان ثانیههای ابتدایی ارتباط، رخ میدهد. پس بهتر است ما با برقراری راپور و همچنین بیانِ آغازگرهای حسابشده، در شکلگیری closing، تأثیرمان را بگذاریم.
و از همه مهمتر اینکه اگر مخاطب، پس از شنیدن آغازگر ما، اطلاعات بیشتری از ما خواست (یعنی جوابش به پیشنهاد ما بله بود)، او را پرزنت کنیم. یعنی ما فقط و فقط به افرادی که علاقهمند هستند، اطلاعات بیشتری میدهیم.
در انتها هم در جواب به این سؤال که «وقتی مخاطب با درخواستِ اطلاعات بیشتر، در واقع به پیشنهاد ما بله گفت، چطور کار را پیش ببریم و از کجا بدانیم الان زمان مناسبی برای ادامه هست یا خیر؟»، 2 عبارت زیر را پیشنهاد میدهد:
«برات هماهنگش میکنم.»
«بیا همین حالا برطرفش کنیم (درستش کنیم).»
مثال:
ما: «تازگیا فهمیدهم که چطور میتونیم کل روز پرانرژی باشیم.»
مشتری: «عالیه! همون چیزیه که من لازم دارم.»
ما: «بیا همین حالا درستش کنیم.»
مشتری: «منظورت چیه؟»
ما: «دو بار تو روز از این کپسولهای سوپرویتامین میخوری. هروقت خواستی انرژی بیشتری داشته باشی به من خبر بده، خودم برات هماهنگش میکنم.»
مشتری: « فکر خوبیه.»
فصل 7- «قطعی کردن»، تا چه اندازه میتواند راحت باشد.
مثالی جالب و کوتاه از «آغازگری» و «قطعی کردن»، توسط آقای نام دو:
- تو قهوهخور هستی؟ (ice breaker: یافتن پراسپکت واجد شرایط)
- بله.
- به نظرت خوبه که قهوه ای که میخوری باعث بشه هر روز سالمتر بشی؟ (closing1 : گرفتن بلة اول)
- خب، معلومه!
- پس بیا یه کم برات سفارش بدم. (closing2 : دعوت به اقدام)
نسخة کاملتری از مثال بالا (برای محصولات سلامتی):
ما:«بهعنوان تغذیه، معمولاً تنقلات و هلههوله رو ترجیح میدی یا سعی میکنی تا جایی که بتونی غذای سالم بخوری؟»
مشتری: جواب مثبت
ما: «پس عاشقش میشی.»
ما: «دوست داری هر روز حس بهتری داشته باشی؟»
مشتری: جواب مثبت
ما: «ایرادی نداره این رو سی روز امتحان کنی و ببینی چه حس خوبی پیدا میکنی؟»
مشتری: جواب مثبت
ما: «بذار همین الان برات هماهنگش کنم.»
در اینجا شاید بهتر از هر جای دیگری بتوانیم دلیل این را بفهمیم که چرا بیگ ال، تا این حد به جملات اهمیت میدهد. چون یکی از دلایلی که توزیعکنندههای ما، به افراد نزدیک نمیشوند و کاری نمیکنند، فقط و فقط این است که نمیدانند چه باید بگویند و میترسند که نکند گند بزنند. و همین باعث میشود کمکم اعتمادبهنفسشان را از دست بدهند و در سیاهچالِ بیعملی بیفتند و از نتورک زده شوند. اینجاست که نقش جملات کوتاه و مؤثر، پررنگ میشود. اگر به زیرمجموعههایمان جملاتی کوتاه و کارآمد بیاموزیم، جملاتی که واقعاً از به کار بردنشان جواب بگیرند، سرعتِ رشدِ مجموعهمان واقعاً بیشتر خواهد شد. و واقعاً خیلی از زیرمجموعههایمان را از شکست حتمی، نجات خواهیم داد. باید برای مهمترین موقعیتهای ارتباطی، برای زیرمجموعههایمان جملاتی کوتاه و مؤثر داشته باشیم.
فصل 8- گام چهارم: پرزنت
وقتی پراسپکت، خودش از ما میخواهد که به وی اطلاعات بیشتری بدهیم، آنموقع اجازه داریم پیشنهادمان را مفصلتر پرزنت کنیم. اما چقدر مفصلتر؟ هرچه کمتر بهتر. همان قدر که مخاطبمان میخواهد و نه بیشتر.
میتوانیم یه یکی از روشهای زیر پرزنت را انجام دهیم:
1- میکروپرزنت (تصویر کلّی): با 3 یا 4 جمله، یک تصویر کلی از پیشنهادمان را ارائه دهیم. سپس منتظر بمانیم تا پراسپکت، از ما اطلاعات بیشتری بخواهد.
2- پرزنت 1 دقیقهای: پرزنت 1 دقیقهایمان را ارائه دهیم. سپس منتظر بمانیم تا پراسپکت، از ما اطلاعات بیشتری بخواهد.
3- قصة 2 دقیقهای: قصة 2 دقیقهایمان را ارائه دهیم. سپس منتظر بمانیم تا پراسپکت، از ما اطلاعات بیشتری بخواهد.
4- از پراسپکت بپرسیم که «اول از همه، چی میخوای بدونی؟» سپس به همان خواستهاش پاسخ دهیم.
فصل 9- میکروپرزنت (ارائة تصویر کلّی)
میکروپرزنت، یک راه آسان برای شروع کار است. تصویر کلی پیشنهادمان را خیلی خلاصه در سهچهار جمله به مشتریان ارائه میکنیم. بعد از اینکه مشتری در جریان تصویر کلی قرار گرفت، چند گزینه پیش رو دارد:
1. «این کلِّ چیزی بود که باید میدونستم. بیا دستبهکار بشیم.»
2. «میتونی یه کم اطلاعات بیشتری به من بدی؟»
3. «دلم میخواد یه پرزنت رسمی و مفصلتر بشنوم.»
چند مثال:
مثال 1: «کار ما متقاعد کردن آدمها نیست؛ چون همه از قبل میدونن که میخوان سالم باشن و بیشتر عمر کنن. پس ما چهکار میکنیم؟ ما یه محصول عالی بهشون پیشنهاد میدیم تا کمکی کرده باشیم. خیلیهاشون این محصول رو میخوان و ما هم اینطوری پول درمیاریم.»
مثال 2: «مردم همه دوست دارن سرحال و قبراق باشن. این نوشیدنی سالم باعث میشه حالشون از این رو به اون رو بشه و به همین خاطر عاشقشن. اونقدر دوسش دارن که به دوستاشون هم توصیه میکنن.»
فصل 10- پرزنت 1 دقیقهای
پرزنت 1 دقیقهای، کاملتر از میکروپرزنت است. پرزنت 1 دقیقهای، دعوت کردن را راحتتر میکند چون بیشتر افراد حاضرند 1 دقیقه زمان بگذارند و سریع بفهمند که موضوع چیست.
نمونة دعوت برای پرزنت 1 دقیقهای: «میتونم کامل برات توضیح بدم اما 1 دقیقة کامل وقت میبره. کِی 1 دقیقة کامل وقت داری؟»
پرزنت 1 دقیقهای، شکلِ ساختاریافتهتری نسبت به میکروپرزنت دارد زیرا میخواهیم دقیقاً به این 3 پرسشِ پراسپکت پاسخ دهیم:
1- شما توی چه جور بیزینسی هستید؟ (چی؟)
2- من توی این کار چقدر میتونم پول دربیارم؟ (چقدر؟)
3- برای درآوردن اینقدر پول، دقیقاً باید چه کاری انجام بدم؟ (چه کار؟)
در ادامة فصل، پاسخ به تکتک این سؤالات را بررسی و پیشنهاد کرده و در نهایت، چند پرزنت 1 دقیقهای آورده است مانند نمونههای زیر:
دعوت (برای پرزنت 1 دقیقه ای):
ما: «میتونم کامل برات توضیح بدم اما یک دقیقة تمام وقت میبره. کِی میتونی یک دقیقة تمام وقت بذاری؟»
مشتری: «همین الان. بفرمایید.»
پرزنت 1 دقیقه ای (نمونة 1):
«(جوابِ چی؟) ما تو کار مکملهای غذایی و سلامتی هستیم. همه میخوان بیشتر عمر کنن و احساس جَوونی کنن. (جوابِ چقدر؟) میتونی هر ماه پونصد دلار دربیاری. (جوابِ چه کار؟) تمام کاری که باید بکنی اینه که هفتهای دو شب به خانوادهها کمک کنی با خوردن چیزای سالمتر رَوَند پیری رو کُند کنن. (و دوباره تأکید بر جوابِ چقدر؟) بعد از شش ماه، هر ماه پونصد دلار درمیاری.»
پرزنت 1 دقیقه ای (نمونة 2):
«اگه میخوای در ماه پونصد دلار دربیاری، باید این سه کار رو انجام بدی.
«شماره 1: نیازی نیست تغییر کنی. مثل همین حالا، چیزایی رو که دوست داری، به این و اون توصیه کن.
«شماره 2: ما تو کار سلامتی هستیم. همه میخوان سالم باشن و بیشتر عمر کنن. ما فقط چند دقیقه براشون وقت میذاریم تا بهشون نشون بدیم چطوری میتونن بدن سالمتری داشته باشن.
«و شماره 3: تنها کاری که باید انجام بدی اینه که هفتهای دو شب به افراد نشون بدی چطور با مصرف محصولات سالمتر، احساس معرکهای پیدا میکنن. بعد از شش ماه، هر ماه پونصد دلار درمیاری.»
این پرزنت را میشود رودررو، تلفنی، یا در حین تماس تصویری انجام داد. و به قول بیگ ال نیازی به دعوت به جلسات مخفیانه نیست!
یکی از مهمترین مزایای پرزنت 1 دقیقهای این است که افراد با خودشان میگویند که من هم میتوانم بهراحتی با بقیه اینطوری دربارة کارم صحبت (پرزنت) کنم.
همان طور که تا حالا متوجه شدهاید، بیگ ال، دعوت و پرزنت را بهسادگی پشتسرهم و خیلی کوتاه و در هر موقعیتی انجام میدهد. به همین دلیل هم سرعت کارش بالاست.
در پایان هم برای زمانهایی که بخواهیم جوابی از پراسپکت بگیریم، یک عبارت closing پیشنهاد میدهد؛ عبارتی که به پراسپکت یادآوری میکند که این خودِ اوست که تصمیم میگیرد که تغییر کند یا با همان شرایطِ ناخوشایندش ادامه دهد: «... یا به دردت میخوره یا نمیخوره. تو خودت چی میخوای؟»
چند مثال:
«اینکه هر روز حس کنی سرحال و پرانرژی هستی، یا به دردت میخوره یا نمیخوره. تو خودت چی میخوای؟»
«ماهی پونصد دلار اضافه، یا به دردت میخوره یا نمیخوره. تو خودت چی میخوای؟»
«اینکه توی اوقات فراغت، یه کسبوکار پارهوقت راه بندازی تا بتونی سال آینده کارت رو ول کنی، یا به دردت میخوره یا نمیخوره. تو خودت چی میخوای؟»
فصل 11- قصة 2 دقیقهای
قصة 2 دقیقهای، کاملترین نسخة پرزنت بیگ ال به حساب میآید. این روش فقط برای پرزنتهای فردی و پرزنتهای فرصت کاری، مناسب است (یعنی نه پرزنتهای گروهی و نه پرزنتهای محصول).
متن کامل این پرزنت را در این فصل به صورت بخشبهبخش توضیح میدهد. فقط اینکه قسمت اولش، در واقع نقش «دعوت» را بازی میکند.
مثال قصة 2 دقیقهای:
(بخش دعوت) «یه قصة جالب بلدم. دو دقیقه طول میکشه. شاید ازش پول زیادی دربیاری شایدم نه. میخوای بشنویش؟»
مشتری: جواب مثبت.
(بخش پرزنت) «چی میشد اگه دیگه هیچوقت مجبور نبودی بری سر کار؟
«فقط برای هزینه های ضروری زندگیت، هر ماه اگه چقدر پول داشتی دیگه مجبور نبودی بری سر کار؟
«خودت خوب میدونی که چقدر مردم دوست دارن سالمتر باشن و بیشتر عمر کنن.
«شرکتی به نام (شرکت ما) هست که به مردم نشون میده چطور سالمتر بشن، بدون اینکه روزی چهار ساعت برن باشگاه.
«حالا اگه میخوای دیگه هیچوقت سر کار نری، تنها کاری که باید انجام بدی اینه که به چهارصد تا خانواده کمک کنی تا بهجای چیزای عادی که معمولاً میخرن، محصولاتی با ارزش غذایی بهتر خریداری کنن.
«تو فعلاً نمیدونی چطور چهارصد تا خریدار پیدا کنی، اما میتونی یاد بگیری. همون طور که یاد گرفتی چطور از تلفن هوشمند استفاده کنی، یا از کنترل تلویزیون با یهعالمه دکمه استفاده کنی. تو قطعاً میتونی یه سیستم رو یاد بگیری که بهت این قدرت رو بده که به چهارصد تا خانواده کمک کنی که سالمتر و شادتر باشن.
(بخش قطعی کردن) «با کدوم راحتتری؟ اینکه پنج روز در هفته بری سر کاری که ازش متنفری؟ یا اینکه همین امشب کسبوکارت رو با ما شروع کنی تا شاید سال دیگه بتونی توی خونة خودت کار کنی؟»
فصل 12- پرزنت گروهی
بیگ ال در این فصل برای شروع پرزنت گروهی، یک متن کوتاه پیشنهاد میدهد. قصدش این است که به ما کمک کند تا فقط 30 ثانیة شروعِ پرزنتِ گروهیمان را درست انجام بدهیم. چون معتقد است که راز یک پرزنت گروهی موفق، در 30 ثانیة ابتدایی نهفته است. پس این فصل در مورد یک «آغازگرِ پرزنتِ گروهی» است که کلاً 30 ثانیه طول میکشد.
روشش این است که در 30 ثانیة ابتدای پرزنت، اولاً توجه مخاطبان را جلب کند، و ثانیاً مواد لازم برای تصمیمگیری را در اختیار آنها قرار دهد. اگر 30 ثانیة نخست، عالی انجام شود بقیهاش راحت است.
برای جلب توجه مخاطبان و متمرکز کردن آنها بر موضوع خودمان، از «سؤال پرسیدن» استفاده میکنیم.
اگر بتوانیم در همان 30 ثانیة نخست، توجهشان را جلب کنیم و نظر مثبتشان را بگیریم، آنها علاقهمند میشوند که به جزئیات هم توجه کنند. چون مشتریها تنها زمانی خواستار جزئیات هستند که تصمیمشان مثبت باشد.
در ادامه، 2 تا متن نمونه آورده است: 1- آغازگرِ پرزنت گروهی فرصت درآمدی 2- آغازگرِ پرزنت گروهی محصول.
مثال: «میخوام یه قصة کوتاه براتون تعریف کنم. چند نفر از افرادی که الان اینجا هستن میخوان سالمتر باشن و بیشتر عمر کنن؟ از خودتون بپرسید "چی میشد اگه میدونستم چطور رَوَند پیری رو کندتر کنم و احساس جَوونی کنم؟" این همون کاریه که ما انجام میدیم. حالا از خودتون بپرسید "اگه کاری کنم که همسایههام هم احساس سرزندگی بیشتری داشته باشن، آیا از من بیشتر خوششون نمیاد؟" البته که خوششون میاد. و تازه با انجام این کار، هر بار که همسایههاتون از محصولات ما استفاده کنن شما پول هم درمیارید.»
فصل 13- مشترییابی (از طریق ریفرال گرفتن)
در این فصل، فقط به یکی از مهمترین روشهای مشترییابی میپردازد؛ یعنی «ریفرال گرفتن». و برای این کار متن زیر را پیشنهاد میدهد که احتمال ریفرال گرفتن را افزایش میدهد:
«دوست دارم بدونم، میتونی یه لطفی به من بکنی؟ من دنبال آدمایی میگردم که "این مشکل" رو دارن و میخوان حلش کنن. کسی رو با این شرایط میشناسی؟»
مثال: «دوست دارم بدونم، میتونی یه لطفی به من بکنی؟ من دنبال آدمای خسته میگردم که هر روز صبح با بدبختی از خواب بیدار میشن. کسی رو با این شرایط میشناسی؟»
در واقع اگر پیشنهاد ما (محصول، خدمت یا فرصت)، واقعاً بتواند یکی از مشکلات پراسپکتها را حل کند، مشترییابی سخت نخواهد بود. و مشخصاً باید بهدنبال پراسپکتهای واجد شرایط باشیم. یعنی چه پراسپکتی؟ پراسپکتی که دقیقاً همان مشکل را دارد.
کتاب های مرتبط
راهنمای دعوت در بازاریابی شبکه ای (سری ارتباط سازی و دعوت – ۲)
نویسنده: تام شرایتر (بیگ اَل), کیت شرایترمترجم: پیام آوران موج نو
ویرامترجم: مهدی کریمی اصل
۸۰٬۰۰۰ تومان
یابندۀ بخشنده (سری انگیزش و تغییر نگرش – ۴)
نویسنده: باب برگ, جان دیوید منمترجم: امیریوسف سهرابی
ویرامترجم: مهدی کریمی اصل
۷۵٬۰۰۰ تومان
دانشکده کسب و کار
نویسنده: رابرت کیوساکی, شارون لکترمترجم: روح الله محمودی
ویرامترجم: مهدی کریمی اصل
۹۰٬۰۰۰ تومان
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.