مقالات

به‌جای «بهتر بودن» بر «بهتر شدن» تمرکز کنید!‏

خیلی از ما (احتمالاً نادانسته) باور داریم که هوش ما، شخصیت ما و قابلیت‌های بدنی ما ثابت و غیرقابل تغییراند- یعنی مهم نیست چقدر تلاش کنیم، ما نهایتاً بیشتر از مرزهای ثابت شخصی‌مان نمی‌توانیم پیش برویم. در نتیجه، اهدافی را انتخاب می‌کنیم که نشان‌دهندۀ همان قابلیت‌ها و توانایی قبلی‌مان باشد، به‌جای اینکه اهدافی را انتخاب کنیم که ما را ملزم به یادگیری و کسب مهارت‌ها و قابلیت‌های جدیدی بکند.

خوشبختانه پس از دهه‌ها تحقیق و بررسی و همین‌طور پس از نگارش کتاب ذهنیت (Mindset)، توسط روانشناس معروف خانم کارول دوئک (Carol Dweck) امروز بیشتر افراد بر اهمیتِ داشتنِ «ذهنیت رشد»، پی برده‌اند.

خانم دوئک، افراد را به دو دسته می‌کند:

دستۀ اول کسانی هستند که «ذهنیت ثابت» دارند. این افراد معتقدند که توانایی‌ها و استعدادهای هر فرد، ثابت و غیرقابل تغییر است.

دستۀ دوم کسانی هستند که «ذهنیت رشد» دارند. این افراد معتقدند که هر انسانی می‌تواند توانایی‌ها و استعدادهایش را افزایش دهد.

افراد با ذهنیت ثابت، با اولین شکست و نتیجه نگرفتن، دست از تلاش برمی‌دارند. چرا؟ چون این‌طور نتیجه‌گیری می‌کنند که من برای این کار ساخته نشده‌ام. در حالی که افراد با ذهنیت رشد، با اولین شکست‌ها کنار نمی‌کشند چون آن شکست‌ها را ابزاری برای یادگیری و رشد می‌دانند.

 داشتن ذهنیت رشد، باعث می‌شود که افراد انتخاب‌های بهتری بکنند و همواره به‌دنبال تحقق پتانسیل‌هایشان باشند. افراد دارای ذهنیت رشد، اهدافشان دربارۀ «بهتر شدن» است و نه «بهتر بودن». این افراد، با سختی‌ها راحت‌تر کنار می‌آیند.

افراد با ذهنیت رشد، با سختی‌ها راحت‌تر کنار می‌آیند.

با این اوصاف، الان تفاوت دو نوع تشویق را که در زیر آمده، متوجه خواهید شد:

الف- آفرین، کارِت عالی بود. تو توی ریاضی فوق العاده‌ای.

ب- آفرین، کارِت عالی بود. تو توی ریاضی خیلی بهتر شدی.

همان طور که احتمالاً فهمدید تشویق الف، نشان‌دهندۀ ذهنیت ثابت است درحالی که تشویق ب نشان‌دهندۀ ذهنیت رشد است. فرد الف، باور دارد که «آدم‌ها یا ریاضی‌شان خوب است یا بد». اما فرد ب، باور دارد که «آدم‌ها می‌توانند با تمرین کردن در ریاضی بهتر شوند.»

همین یک ذهنیت ساده، تفاوت بسیار زیادی در موفقیت یا شکست آدم‌ها ایجاد می‌کند. چطور؟ این‌طور که آدم‌های با ذهنیت ثابت، عموماً اصلاً دست‌به‌کار نمی‌شوند! یعنی شکستِ آن‌ها بیشتر ناشی از این موضوع است که آن‌ها از یک زمانی در زندگی‌شان، دیگر به سمت هیچ هدفی که لازمه‌اش کسب قابلیت‌های جدید باشد، نمی‌روند. و همین باعث شکست و عقب‌ماندگیشان خواهد شد. شبیه کسی که از ترس غلط نوشتن، اصلاً دیکته نمی‌نویسد.

نتورک هم برای ما همین حالت را دارد. خیلی از ما وارد نتورک می‌شویم و چندماهی فعالیت می‌کنیم و کنار می‌کشیم. چرا؟ چون فکر می‌کنیم قرار نبوده مهارت‌های جدیدی بیاموزیم. چون فکر می‌کردیم با هر آنچه از قبل داشته‌ایم می‌توانیم نتورکر بشویم. و چون این انتظار، برآورده نشده، عقب می‌کشیم. اما این درست نیست. برای موفقیت در نتورک، مثل هر حرفۀ دیگری باید قابلیت‌ها و مهارت‌های جدیدی بیاموزیم؛ آن هم مهارت‌هایی که تقریباً در هیچ‌جا به ما آموزش داده نشده است. اگر کسی می‌خواهد در نتورک موفق شود باید ذهنیت رشد داشته باشد. یعنی بداند که حتماً به موانع سختی برخورد خواهد کرد و برای گذر از این موانع باید مهارت‌های جدیدی بیاموزد وگرنه شکستش حتمی است. برای رسیدن به یک هدف، مهم است که باور داشته باشیم همۀ توانایی‌ها و مهارت‌های لازم را از قبل داریم ( یعنی باور به توانا بودن). اما بهتر از آن، این است که باور داشته باشیم همۀ توانایی‌ها و مهارت‌های لازم برای رسیدن به آن هدف را می‌توانیم به دست آوریم. (یعنی باور به توانا شدن).


دیدگاهتان را بنویسید